سه‌شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۴

مگه چي كار ميكني ؟!!!!


وقتي كه تنها يي و نمي دوني واقعاً داري چي كار مي كني!!! وقتي كه تمام روزت يا بهتره بگم تمام دقيقه هات پر باشن اونقدر كه از زيادي كار وزيادي آدم توي اطرافت كلافه وخسته باشي!!!وقتي كه مجبور باشي خودتو مثل اونهاي ديگه نشون بدي !!!يا وقتي كه كسي نباشه مثل آدم باهات حرف بزنه !!!يا وقتي كه هر لحظه منتظري تا يك دعوا بشه !!! يا اينكه دلهره داري كه باز مي خوان به كدوم عكس يا نقاشيت گير بدن!!! ويا اينكه هر لحظه منتظري كه ته ديگت سوراخش بزرگ بشه !!! يا اينكه دلت مي خواد تو هم مثل همه اونهاي ديگه بي خيال باشي اما نميشه !!! يا وقتي كه دلت لك زده براي خواب ديدن !!! يا اينكه يادت نياد كي وكجا از ته دل خنديده باشي !!! ويا اينكه دلت لك زده باشه براي عكاسي !!! يا وقتي كه اونقدر سرت شلوغ باشه كه يادت بره يك موجود زنده احتياج به غذا خوردن داره!!! يا اينكه بلد نباشي چطوري بايد دلت تنگ بشه !!! يا چطوري يك آدم رو دوست داشته باشي !!! يا اينكه دلت لك زده باشه براي يك لحظه لوس شدن !!! مسخره ست وقتي داري با يكي حرف مي زني برگرده بگه (مگه چي كار ميكني كه خسته مي شي ؟ ) حالا هيچ ندونه كه اونقدر اينور واونور دويدم كه نمي دونم خستگي يعني چي !!!! يا از ديدن يك آدم جديد با يك فضاي جديد وحشت كني كه نكنه يك وقت سرت كلاه بزارن نكنه يك وقت عوضي از آب در بيان !!! وقتي كه از همه دخترهاي اطرافت حالت بهم بخوره كه اسم تورو هم خراب كردن !!! يا وقتي كه از مرگ بترسي و روزي هزار دفعه آرزوي مرگ كني !!! يا وقتي احساس كني چيزي به پايان عمرت نرسيده وهنوز كاري براي جاوداني اسمت نكردي !!! و هزار حرف نگفته اونقدر توي دلت كپك بزنه كه نتوني حتي بريزيشون توي سطل آشغال !!! يا اينكه از كلمه (خوش به حالت) حالت بهم بخوره وهر جا ميري بهت بگن خوش به حالت!!! يا اينكه بايد حواستو جمع كني تا حرفي نزني كه يك مشت آدم خاله زنكي برات حرف در نيارن !!! يا اينكه توي يك ماه فقط يك پوست واستخوان ازت مونده باشه !!! يا وقتي توي خيابون چند بار تا دم مرگ رفته باشي وباز هم حواست جمع نباشه !!! يا................. !!!!و باز هم يا.......................................... !!!

هیچ نظری موجود نیست: