دوشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۴

پدرم رفت


پدرم رفت آره ، پدر ، استاد مميز رو مي گم ، خيلي اعصابم خورده اين چند وقت دلم خوش بود كه اگر پدران ديگر رفتند او هست او ايستاده دلم خوش بود كه مي خوام برم تهران ديدنش دلم خوش بود كه هر وقت ميگيم گرافيك ايران نا خودآگاه همه ميگن مميز دلم خوش بود كه پدر هست با كوله باري از تجربه اما پس از اين چه كنم پس از اين چه بگويم . بگويم ديگري هم رفته ، اما ما چه كرديم ؟
چه مصيبتي . واي برما . چه كنيم با درد بي پدري

شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۴

پري دروغكي حيوونكي

يكي بود يكي نبود يك دختري بود مثل پري دروغكي تو قصه ها . اين پري دروغكي حيوونكي دلش يه دنيايي مي خواست توش بپره ، توش بدوه ، شادي كنه . اما تو دنياي اين پري دخترهاي زيادكيِ الكي دل خوشَكي ، نه پريدني نه خندیدني نه دويدني به اين پري دروغكي خنديدني . پري دروغكي از همه چيز الَكي دوري مي كرد . نه دوستكي نه عشقكي، از هر كسي كه بودني ميكرد كنار اين پري خسته مي شد . آخه اين پري دروغكي به تيپ هيچ دخترك امروزكي رو نمي داد . حالا يه روزكي كه اين پري خسته و تشنه بودني روزي كه هيچ دختري تو كوچه ها نبودني پري با ديدن يك نفري يك قلبكي يك عشقكي پيدا كردَني . اين آدمي مثل پري هيچ دوستكي نداشتكي . پري مي گفت اين عشقكي كي بودكي كه قلبكي بدادكي . بقيه اش هم همين بودكي كه دختري مثل پري دروغكي تو قصه ها با پسري مثل نميدونم چي چي بودكي تو قصه ها عاشقي در وكردني.

سه‌شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۴

مگه چي كار ميكني ؟!!!!


وقتي كه تنها يي و نمي دوني واقعاً داري چي كار مي كني!!! وقتي كه تمام روزت يا بهتره بگم تمام دقيقه هات پر باشن اونقدر كه از زيادي كار وزيادي آدم توي اطرافت كلافه وخسته باشي!!!وقتي كه مجبور باشي خودتو مثل اونهاي ديگه نشون بدي !!!يا وقتي كه كسي نباشه مثل آدم باهات حرف بزنه !!!يا وقتي كه هر لحظه منتظري تا يك دعوا بشه !!! يا اينكه دلهره داري كه باز مي خوان به كدوم عكس يا نقاشيت گير بدن!!! ويا اينكه هر لحظه منتظري كه ته ديگت سوراخش بزرگ بشه !!! يا اينكه دلت مي خواد تو هم مثل همه اونهاي ديگه بي خيال باشي اما نميشه !!! يا وقتي كه دلت لك زده براي خواب ديدن !!! يا اينكه يادت نياد كي وكجا از ته دل خنديده باشي !!! ويا اينكه دلت لك زده باشه براي عكاسي !!! يا وقتي كه اونقدر سرت شلوغ باشه كه يادت بره يك موجود زنده احتياج به غذا خوردن داره!!! يا اينكه بلد نباشي چطوري بايد دلت تنگ بشه !!! يا چطوري يك آدم رو دوست داشته باشي !!! يا اينكه دلت لك زده باشه براي يك لحظه لوس شدن !!! مسخره ست وقتي داري با يكي حرف مي زني برگرده بگه (مگه چي كار ميكني كه خسته مي شي ؟ ) حالا هيچ ندونه كه اونقدر اينور واونور دويدم كه نمي دونم خستگي يعني چي !!!! يا از ديدن يك آدم جديد با يك فضاي جديد وحشت كني كه نكنه يك وقت سرت كلاه بزارن نكنه يك وقت عوضي از آب در بيان !!! وقتي كه از همه دخترهاي اطرافت حالت بهم بخوره كه اسم تورو هم خراب كردن !!! يا وقتي كه از مرگ بترسي و روزي هزار دفعه آرزوي مرگ كني !!! يا وقتي احساس كني چيزي به پايان عمرت نرسيده وهنوز كاري براي جاوداني اسمت نكردي !!! و هزار حرف نگفته اونقدر توي دلت كپك بزنه كه نتوني حتي بريزيشون توي سطل آشغال !!! يا اينكه از كلمه (خوش به حالت) حالت بهم بخوره وهر جا ميري بهت بگن خوش به حالت!!! يا اينكه بايد حواستو جمع كني تا حرفي نزني كه يك مشت آدم خاله زنكي برات حرف در نيارن !!! يا اينكه توي يك ماه فقط يك پوست واستخوان ازت مونده باشه !!! يا وقتي توي خيابون چند بار تا دم مرگ رفته باشي وباز هم حواست جمع نباشه !!! يا................. !!!!و باز هم يا.......................................... !!!

دوشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۴

گفتني ها كم نيست


رستني ها كم نيست
من وتو كم بوديم
خشك و پژمرده وُ،
تا روي زمين خم بوديم
گفتني ها كم نيست،
من و تو كم گفتيم
مثل هذيان دم مرگ از آغاز
چنين درهم و برهم گفتيم
ديدني ها كم نيست
من و توكم ديديم
بي سببب از پاييز
جاي ميلاد اقاقي ها را پرسيديم
چيدني ها كم نيست
من وتو كم چيديم
وقت گل دادن عشق
روي دار قالي،
بي سبب
حتي پرتاب گل سرخي را ترسيديم
خواندني ها كم نيست
من وتو كم خوانديم
من وتو ساده ترين شكل سرودن را
در معبر باد با دهاني بسته وا مانديم
من وتو كم بوديم
من و تو، اما در ميدان ها
اينك اندازه ما مي روييم
ما به اندازه ما مي بينيم،
ما به اندازه ما مي چينيم
ما به اندازه ما مي روييم
مابه اندازه ما مي گوييم
من وتو كم نه كه بايد
شب بي رحم و گل مريم و
بيداري شبنم باشيم
من وتو خم نه و
در هم نه وكم هم نه،
كه مي بايد ، با هم باشيم
من وتو حق داريم
در شب اين جنبش
نبض آدم باشيم
من وتوحق داري
كه به اندازه ما هم شده
باهم باشيم
گفتني ها كم نيست.